عشق ممنوع
عشق ممنوع

کلماتم گنگ است
جملاتم خاموش

لحظه ها درگذرند
وه چه بی فرجامند
رفتن ثانیه ها
بی سرانجامی این جاده ها
در پس پیچ و خم دالانها
در گذرگاه سکوت و نجوا
نور مهتاب چه کارم آید؟!
چون شود همچو تویی میهمانم

رخ تو همچو طلوع خورشید
از شفق بر دل من می تابد
و در آن دالانها که همه عشق خداست
آسمان را به میهمانی خود می طلبم

و در آن لحظه ی تاریک سپید که به نور رخ تو نورانیست
می سرایم بر خود آوازی بلند به بلندای تمام دنیا
مینویسم نت آهنگ طلوع خورشید بر دل ستاره ها
و در آن باغ سیاه شب نورانی زنور رخ تو
لابلای تک درختان بلند مجنون
دل من می گرید ، مجنون وار در تب باور تو
چهره ات خورشیدیست در نگاه شب من
نبض من می ماند در خم هر تپشی
تو همه افسونی در جنون دل من
ای فروغم تو بتاب در خم دالانها
ای کلامم همه تو ، تو بخوان بر دل من
تو گذر کن این زمانهای تهی را ، تو گذر کن
که شوم زنده ز روی رخ مهتابی تو



نظرات شما عزیزان:

عشق قبلیت لیلی
ساعت3:08---29 مرداد 1395

پاسخ: خوش اومدین


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شدهدو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, توسط امیر عباس
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.